
حمیدرضا شکارسری
اشاره:
حتي فرماليستها كه در پي اثبات جدايي اثر از زندگي مؤلف بودند و آگاه يا ناخودآگاه به تثبيت پايههاي اعتقادي تئوري "هنر براي هنر" ميپرداختند،
بارها بر اين نكته تأكيد ورزيده بودند كه هنر و اثر هنري بيشك داراي تعينهاي اجتماعي است.
البته شناخت اثر هنري صرفاً از طريق اين تعينها امكانپذير نيست. "ياكوبسن" مينويسد: "ما هرگز خودبسندگي هنر را باور نداشتهايم و برعكس هميشه تأكيد كردهايم كه هنر، پارهاي از واقعيتهاي اجتماعي است و با ديگر عناصر ارتباط دارد. اما مسئله اينجاست كه اين ارتباط مستقيم و سريع بازتابانده نميشود بلكه در حقيقت از طريق آشناييزدايي پنهان ميماند. (كتمان ميشود!) هنرمند از آنجا كه با دروني كردن تكنيكها و شگردها، آنها را ناآگاهانه به كار ميبرد پس هرگونه نيت غير هنري اعم از اجتماعي، سياسي، مذهبي و ... او را نميتوان جستارگاه مناسبي براي بررسي و تحليل اثر دانست. اين بررسي فقط بايد از خود اثر هنري آغاز شود. "ياكوبسن" يادآوري مينمايد، "نيّات دروني شعر، با فلسفه و ديالكتيك اجتماعي پيوند خورده است... به همان صورت كه يك شعر به كاركرد زيباييشناسانهاش محدود نميشود، كاركرد زيباييشناسانه هم به شعر محدود نميشود." شعر بهعنوان عنصر و پديدهاي چون تمام عناصر و پديدههاي موجود در جامعة اسلامي ـ ايراني سالهاي دفاع مقدس، در ارتباط با جنگ قرار گرفت و با آن به تعامل و تأثير و تأثر پرداخت. اين رابطة دوسويه به ايجاد دو طيف آثار شعري منجر شد.
طيف اول آثاري بودند (و هستند!) كه مقهور جنجالها و جاذبههاي احساسي و غالباً ژورناليستي خلق شدند (و ميشوند!) حاصل كار تعداد كثيري اثر سطحي، شعارزده و تاريخ مصرفدار است كه بهتدريج، تبعيت آنها از كليشههايي محدود، امكان هرگونه خلاقيت آشناييزدايانه را از آنها سلب كرده است. در نتيجه اين آثار همچون لوازمي غيرهنري ارتباط مستقيم، بيواسطه و خشكي با موضوع دفاع مقدس برقرار كرده و مخاطب را از لذّت برخورد تازه با پديدهاي بيش از حد آشنا (آنقدر كه ديگر تأثيرگذار نيست) محروم ميكنند. اكنون بهجرئت ميتوان اين آثار را در نظام زبان پراتيك قرار داد كه در آنها بيان كلامي فاقد ارزش مستقل است و تنها ابزاري در خدمت ارتباط محسوب ميشود. (همينجا يادآوري ميكنم كه اصولاً اين آثار بهگونهاي ماهيتي به جهت همين كاربرد پراتيكي خلق ميشوند، اگرچه هنرمند به اين امر معترف نباشد. ريشة اين بوطيقاي نانوشته را بايد در احترام شاعران اين طيف از آثار به مسئوليت اجتماعي و تاريخيشان بدون در نظر گرفتن مسئوليت ادبيشان به ميزان كافي و متعادل جستوجو كرد)
اما طيف دوم آثاري بودند (و هستند) كه اراية انديشه در آنها به جاي طغيان احساس و عاطفة خام، از طريق شگردها و تكنيكهاي زباني صورت گرفت (و ميگيرد) اين شعرها با آشناييزدايي دايمي، مخاطب را دچار چالشي مدام ميكنند. اين اشعار گاه حتي آرمانگريز و معناستيز جلوه ميكنند و مخاطب پس از كشف و شهودي (همپاي شاعر) به افق معنايي خاص خود دست مييابد (نظر مياندازد). حالا خود شعر هم وجودي مستقل است و ارزشمند، نه بهدليل حمل معاني مقدس بلكه به دليل شكستن هنجارهاي زبان متعارف و خودكار. در اين شعرهاي كمشمار زبان محو نيست و به جلوهگري ميپردازد، پس به چشم مخاطب ميآيد. پس سدّي ميشود در برابر او تا رسيدن به معنا. سدّي دوستداشتني و جذاب براي شكستن و گذشتن. اين بار اما شاعر به مسئوليت ادبياش هم متوجه است، بيآنكه به ديگر مسئوليتهايش بهعنوان انساني عضو جامعه بياعتنا باشد. ايجاد آثار طيف اول در جريان سالهاي دفاع مقدس يك جريان غالب بود. متأسفانه هنوز هم، بهخصوص در مناسبتها و مجالس به لحاظ كمّي جريان قويتري نسبت به جريان اشعار طيف دوم محسوب ميشوند. اگرچه نسبت اشعار طيف اخير به كل آثار ارايهشده در زمينه دفاع مقدس، هر چه از سالهاي دفاع مقدس دور ميشويم، بيشتر و بيشتر ميشود. البته اين تعجبآور نيست. چرا كه بهتدريج جنون ناب شاعرانه جاي هيجانات ژورناليستي را ميگيرد. با فاصله گرفتن از آن سالها، كليت واقعه با فضاهاي نامكشوف آن بهتر به چشم ميآيد و با فرصت بيشتر براي تأمل و تفكر پيرامون آن، امكان آفرينش اشعار ماندني و ناب فراهمتر ميگردد.
در اينجا سئوالي مطرح ميشود و آن اينكه، اگرچه بسيار طبيعي است كه با ايجاد بعد بيشتر زماني بين سالهاي دفاع مقدس و زمان حال، به هر صورت حساسيت نسبت به موضوع در مجموع كاهش مييابد و در نتيجه از حجم آثار ارايه شده در اين زمينه كاسته ميگردد، اما در شرايط فعلي آيا موانع و بهتر بگويم دلايلي ميتوان يافت كه باعث افزايش روند اين كاهش ميگردند؟ خصوصاً چه عواملي باعث ميشوند كه گنجينة شعر دفاع مقدس در مناسبترين موقعيت از آفرينش و خلق آثار ماندگاري كه در طيف دوّمِ ذكرشده جاي ميگيرند، محروم گردد؟
يكي از اين عوامل بيترديد وجود اين اعتقاد است كه پديدهاي به نام شعر دفاع مقدس را اصولاً نميتوان تا هنوز زنده دانست. به عبارت ديگر زمان سرايش شعر دفاع مقدس سپري شده است. البته به نظر ميرسد اين عامل بيشتر باعث انصراف شاعراني ميشود كه فاقد ديد تاريخي و روشنگري هنري هستند و غالباً خالق اشعاري هستند كه در طيف اوّل يادشده ميگنجد. يكسونگري و نظرگاههاي دوآليستي از هر سو كه باشد، تا به حال به شعرِ دفاع مقدس و يا شعر جنگ آسيبهاي فراواني رسانده است. بايد پذيرفت كه براي شاعراني كه به ملاحظات سياسي وقعي نمينهند و زشتيها و زيباييهاي جنگ را از منظري متعادل، بيطرف و واقعگرايانه به نظاره مينشينند و به تماشا ميگذارند، هنوز جا براي آفرينش آثار تازه و ماندگار بسيار باقي است. همانگونه كه گفته شد شاعران جدي و تاريخينگر، با گذر از پديدهها و فرونشستن غبارها، تازه موفق به سرودن بهترين آثارشان ميگردند. اين شاعران بعيد است كه در اين آغاز فرونشيني غبارهاي برخاسته در سالهاي دفاع مقدس، دست از كار خلق اشعارشان، صرفاً بهخاطر فاصلهگيري از آن سالها، بردارند. از سوي ديگر اين دسته از شاعران ميدانند كه هميشه ميتوان اسطورههاي نو آفريد. هميشه امكانپذير است كه با حياتبخشي دوباره به اشياء، اشخاص و وقايع ديروزين، پديدههايي با كيفيت "در زماني" خلق شود. بهخصوص در مورد دفاع مقدس كه رگ و ريشههاي ايدئولوژيك آن، زمينة اين اسطورهپردازي را با الهام از نمادها و اسطورههاي ملي ـ مذهبي (بهخصوص مذهبي) مساعدتر هم ميكند.? اما عامل مهمي را كه متأسفانه در حال حاضر مانعي بر سر راه سرايش اشعار ماندگار در كارنامة شعر دفاع مقدس ميشود، بايد در جاي ديگري جستوجو كرد.
همانگونه كه در سطور بالاتر اشاره گرديد، شاعر بهخصوص اگر با ديدي تاريخي به حادثهاي نظر ميكند بايد هرگونه ملاحظات غير ادبي را كنار گذاشته و با پيش رو قرار دادن كليت آن حادثه، بيكم و كاست و بدون سانسور (خودسانسوري!) به بازآفريني آن بنشيند. آنچه بر سر شعر دفاع مقدس بهطور عام و شعر جنگ بهطور خاص آمده است چيزي جز اين نيست كه شاعران به ملاحظهاي خودخواسته، يكسونگرانه و دوآليستي به ماجرا نگريستهاند. در سويي تنها زيباييها و سپيديهاي جنگ به تصويركشيده شده و در سوي ديگر تنها زشتيها و سياهيها. كمتر شاعري تا به حال اين نگاه سياه و سپيد را به رنگ همهجانبهنگري آراسته و عرضه كرده است. در نهايت فقر تنوع فرمهاي تازه و ساختارهاي نو به معضلي تقريباً و فعلاً حلناشدني در اين شعر تبديل شده است. به گمان نگارنده ريشههاي اين معضل در عرصههايي خارج از ادبيات آب ميخورد. از يك سو مراكزي كه به درستي يا غلط متولي توليد و عرضة آثار هنري با موضوع دفاع مقدس هستند، غالباً (حداقل در عرصة هنر) با همهجانبهنگري هنرمند در اين موضوع سر سازگاري ندارند. شايد فقدان وسعت ديد هنرمندانه را در بين اين متوليان، بدون آنكه نيّت نامطلوبي در بين باشد، بتوان مشكل كار دانست. از آنجا كه غالب اين مراكز ماهيتي سياسي يا نظامي دارند، قطعاً نميتوانند ملاحظات خاص مورد نظر خود را ناديده بگيرند. به عبارت ديگر نميتوانند (نميخواهند!) نقش حمايتي خود را بدون انتظاراتي غير هنري به اجرا بگذارند. متأسفانه مشاورين هنري مراكز فوق نيز به ملاحظاتي ديگر(!) با رؤساي خود همداستان شدهاند و به كارمندان هنري تبديل شدهاند. آنسان كه فراغ بال هنرمندانه خود را وانهادهاند. از ديگر سو آن خصلت مشرقزمينيان كه همان شيفتگي است نسبت به آنچه در گذشته واقع شده و درخششي داشته است، مانع نظرافكني بر زواياي تاريك همان "درگذشته" ميشود. به اين ترتيب بستر نوستالژيكي فراهم ميآيد كه خواهناخواه، غالباً حركت جريانات يكسونگرانه را بر خود ميپذيرد و بس.
به اين خصلت بايد روحية عدم صراحت و مأخوذ به حيايي هنرمند شرقي را هم اضافه كرد. اين روحيه اگرچه به آفرينش و شكلگيري خصوصياتي چون استعاره و سمبلسازي، كنايهپردازي، تصويرسازي و همچنين سيطرة فضايي اخلاقگرا بر ادبيات ما كمك كرده است، اما متأسفانه مانع بروز همهجانبة انسان با تمام ابعاد وجودياش در آثار ادبي شده است. با پيدايش و رواج غيرقابل مهار مدرنيسم و بعد پستمدرنيسم در هنر، سيطرة فوق خدشهدار شد و جزءنگري و عينيگرايي حاصله هم به اين امر، بيش از پيش دامن زد. شعر دفاع مقدس در حال حاضر در مرحلهاي قرار گرفته است كه بايد در برخورد با اين خصلتها موضعي از يكسو معتدلتر و اما از ديگر سو جسورتر از گذشته اتخاذ كند. البته اتخاذ اين موضع براي آن شاعر دفاع مقدس كه سالهاي وقوع آن حادثة شكوهمند و عظيم را خود شاهد بوده است و حالا چشم در چشم شهدا و ايثارگران همان حادثه دارد، قدري مشكل به نظر ميرسد امّا... او بايد در انجام اين امر صعب و دشوار صبر كند. از كنايهها و بيمهريها دلچركين نشود. او بايد بداند كه "نوستيزي" از خصوصيات هر جامعة سنتي است. لذا پيشنهاد تازه او به شعر دفاع مقدس احتمالاً با مقاومتها و واكنشهاي منفي روبهرو خواهد شد. ايستادگي در برابر اين واكنشها از مهمترين وظايف او به حساب ميآيد. همچنين تبيين پيشنهاد تازه و بررسي و برقراري ديالوگ با نقدهاي ارايهشده، از جمله وظايفي است كه هرگز نبايد فراموش كند.
* زمان، گردي است كه بر هر پديدة زمانمند درگذشته مينشيند. پيشتر ذكر گرديد كه با ايجاد فاصلة زماني بين سالهاي دفاع مقدس و زمان اكنون، خواهناخواه حساسيت نسبت به موضوع كم ميشود و از حجم آثار ارايهشده در اين مورد كاسته ميگردد. اين مسئله البته همانگونه كه گفته شد نبايد مانع آفرينش آثار ناب و ماندگار گردد، اما قطعاً ميتواند مانع جذب استعدادهاي تازه و غالباً جوان به اين سمتوسو باشد. چشمها و گوشهايي كه تجربة مستقيم ديدن و شنيدن را نداشتهاند و حالا با كمرنگ شدن ارزشهاي دفاع مقدس و برچيده شدن تدريجي مظاهر دفاع مقدس، كمكم از هرگونه امكان راهيابي به آن حس و حال محروم ميشوند. برخلاف آنچه در برخورد اول به نظر ميرسد، بازآفريني فيزيكي صحنههاي جبهه و نبرد، آنچنانكه در ساليان اخير رواج يافته است، كمترين تأثير را در "بازگرداندن" يا بهتر بگوييم، "ايجاد" رابطه عميق عاطفي بين نسلهاي جديد و ارزشهاي مثبت دفاع مقدس داشته و دارد. رابطهاي كه حتي در صورت ايجاد، هيچگاه از سطح واقعه فراتر نخواهد رفت و به ژرفايي ماندگار نخواهد رسيد. بين نسلهاي تازه و دفاع مقدس، بايد روابط انديشمندانه و با واسطة آثار فرهنگي و بهخصوص هنري برقرار نمود. اين روابط به دليل شكلگيري در ژرفلايههاي فكري از عمق و ژرفايي درخور برخوردارند، پس درست برخلاف روابط سطحي فيزيكي، شعارمند نيستند. به همان نسبت كه روابط فيزيكي و خام حسي در شاعران جوان، به آفرينش آثار سطحي و شعاري و ميرا منجر ميشود، روابط فكري عميق ميتواند به خلق اشعار ناب و مانا، با طراوتي جوانانه ختم گردد.
*براي توضيح بيشتر مراجعه شود به مقالة "به سوي تعادل" از همين قلم در شمارة 7 ماهنامه فرهنگ پايداري
|
دیدگاه شما