نخلها و آدمها |
![]() |
رمان نخلها و آدمها، ![]() منتقد : فرخنده حقشنو برگزيده هفتمين جشنواره کتاب سال دفاع مقدس است با چهارصد و نود و سه صفحه و سي و چهار بخش. اين کتاب رماني است واقعيتگرا در ژانر دفاع مقدس و از نوع داستان جنگ؛ يعني از نوعي که به طور کامل و مستقيم به جنگ ميپردازد. اين در حالي است که اکثر داستانهاي دفاع مقدس درباره جنگ است نه خود جنگ. این کتاب اثر نعمت الله سلیمانی می باشد و در واقع موضوع جنگ بخش کوچکي از آن را ـ آن هم به طور غيرمستقيم ـ تشکيل ميدهد. موضوع اين رمان حکايت از جبهههاي جنوب بهخصوص آبادان، خرمشهر، اهواز و بخشهايي چون ذوالفقاري، فياضيه، بهمنشير، ماهشهر، کارون، و...دارد. که مهمترين مطلب آن در پس گرفتن خرمشهر است. اين رمان همچنين علاوه بر موضوع جنگ، به موضوعهاي ديگري از قبيل عشق ـآسماني و زميني ـ ، خانواده، سياست، دوستي، اميد و رستگاري و... نيز اشاره دارد. نخلها و آدمها برخلاف بسياري ديگر از رمانهاي جنگ که انگشت بر نقاط ضعف رزمندگان ميگذارند و بيشتر توجه به سياهانگاريهاي آن دارند، اشاره بر زيباييشناسيهاي دفاع مقدس دارد. که اين امر ـ با کمي اغماض نسبت به بعضي از قضاوتها - از امتيازات اين رمان است. اما اين را بايد در نظر داشت که اين رمان به دليل پارهاي از موارد، به متني گزارشي نزديک ميشود، چرا که به توضيح و توصيف و شرح حوادثي ميپردازد که بر پاية مشاهده و يقين و مستندات است و همچنين به شرح وقايعي ميپردازد که مبناي آن واقعيت است. نخلها و آدمها همچنين نزديکيهايي نيز با داستان خاطره و يا خاطره داستان دارد. مطلب ديگري را که نبايد از نظر دور داشت اين است که در داستان سعي بر اين است که انتخاب صورت بگيرد. يعني نويسنده همة آنچه را که ديده است و يا ميداند، نمينويسد، بلکه انتخاب ميکند و از بين انتخابها هم باز به انتخاب حوادث و موقعيتهايي ميپردازد که ارتباط مستقيم با پيشبرد عمل داستاني داشته باشد، و بر آنها تکيه ميکند و آنها را ميشکافد و به جزئياتشان توجه ميکند. اگر نويسنده تمام آنچه را که در ذهن دارد، بنويسد، دچار کليگويي و يا متني گزارشگونه ميشود. و داستان از وجه داستاني خود خارج ميشود. همان جهتي که اين داستان هم تا حدي به سوي آن کشيده شده است. ساختار: شخصيت اصلي داستان «سمير» است. جواني پاسدار که در سپاه خدمت ميکند و دوره تخريب را گذرانده و از مينگذاري و مينروبي اطلاع کامل دارد، ميخواهد با دختر عمويش هانيه ازدواج کند، اما عمويش مانع او است و شرط گذاشته است که سمير از خدمت سپاه بيرون بيايد تا با ازدواج آنها موافقت کند. در واقع يکي از گرههايي که سمير به عنوان شخصيت اول داستان با آن درگير است، همين است؛ ازدواج با دختر عمويش. گره ديگري که شخصيت اول با آن درگير است جنگ است. جنگ با عراق، که تمام داستان را به خود اختصاص ميدهد. گره ديگر عدم همکاري فرمانده کل قوا و ـ رئيس جمهور وقت ـ با سپاه و بسيج است، که شخصيت و شخصيتهاي داستان را با خود درگير ميکند. و گرههاي فرعي ديگري نيز وجود دارد که شخصيت اول با آنها درگير است. اما گره اصلي در هر داستاني بايد از ابتداي داستان شروع و تا نزديک به پايان شخصيت را با خود درگير کند. چنانکه شخصيت طي کشمکشهايي با آن به تقابل با يک يا چند نفر برخيزد، و يا با خود در کشمکش باشد. لذا گره ازدواج با هانيه که در همان صد صفحه اول حل ميشود و به گرهگشايي ميرسد، مشکل اساسي و اصلي داستان نيست. موضوع عدم همکاري رئيس جمهور هم در اواسط داستان پيدا ميشود که در بخشهاي بعد به گرهگشايي ميانجامد. يعني او از طرف امام خلع ميشود، که در واقع نوعي گرهگشايي حاصل ميشود. لذا اين هم گره اصلي نيست. فقط گره جنگ است که از ابتدا تا انتها وجود دارد و شخصيت تا انتهاي داستان با آن دست به گريبان است؛ که البته آن هم مشکل و گرهي شخصي نيست. در واقع گرهي است مربوط به اشخاص داستان و همه با آن درگير هستند. مطلب مهم اين است که مرگ سمير در انتهاي گرهي اتفاق ميافتد که از ابتداي داستان با آن درگير نبوده است. گرهي که نزديک به انتهاي داستان سمير با آن درگير ميشود. عملياتي که مربوط است به «داگها». مطلب ديگري که در رمان بايد به آن توجه داشت، چنانکه بسياري از جمله فورستر نيز به آن توجه داشته است، حادثه مهم و عمده ـ نقطه ثقل و يا هدف عمده ـ در داستان است. اين داستان به جهت نقاط اوج و فرود بسياري که دارد، تا حدي به دور از نقطه ثقل هدف اصلي مانده است. چرا که در هر عملياتي داستان به اوج و بحران و سپس به فرود ميرسد. اگر اين اوج و فرودها، مربوط به موضوعهاي فرعي باشد، رمان از نقاط قوت بيشتري برخوردار ميشود. به اين معنا که هر داستان يا هر موضوع از رمان يک نقطه اوج و فرود داشته باشد که در مقايسه با داستان اصلي ضعيفتر و در واقع به عنوان شاخ و برگهاي داستان باشد. ـ مانند داستان هانيه ـ و داستان اصلي با اوج و فرودي عميقتر يا بزرگتر روبهرو باشد. که در اين داستان اوج و فرودهاي اصلي در يک راستا و در حد هم هستند. چنانکه گره جنگ ـ گره اصلي ـ به واسطة هر عملياتي که انجام ميشود چندين بار به اوج و فرود ميرسد که در هر بار عدهاي کشته ميشوند. لذا گره اصلي چند اوج و چند فرود دارد. مطلب ديگر در مورد علت و معلولي داستان است چنانکه در ابتداي داستان زار محمد به شدت با ازدواج دختر خود و سمير مخالف است، تا حدي که دست روي دختر خود دراز ميکند. همچنين با مادر سمير درگير ميشود، اما بعد بدون دليل موجه با ازدواج آنها موافقت ميکند و حتي وکالت نامهاي براي عقد به آنها ميدهد که آن را از قبل آماده کرده است. اين مطلب در حالي است که دو برادر ـ پدر هانيه و پدر سمير ـ دلايل زيادي براي اختلاف نظر داشتهاند؛ از جمله اختلاف عقيده، اختلاف نظر، اختلاف طبقاتي ـ فقر و ثروت ـ و ... که اين موضوع علاوه بر اينکه اشاره دارد به اينکه هم گرهگشايي در صفحه 98 ـ خيلي زود ـ يعني در همان ابتداي داستان بدون اينکه هنوز شخصيت براي حل مشکل خود قدمي بردارد و يا تلاشي کند، انجام ميگيرد، و هم پدر هانيه بدون رسيدن به تحولي که خود سعي بر آن داشته باشد، تغير عقيده ميدهد، لذا دليل کافي براي تغيير اين عقيده و نظر ارائه نميشود. حتي اگر اتفاقهاي منسوب به جنگ را دليل اين تغيير بدانيم، بايد گفت خود را در داستان خوب نشان نداده است. بعد از ساختار، مطلب مهم در اين رمان نثر آن است. نثري با پستي و بلندي و فقدان يکپارچگي. همچنين زباني که گاهي بسيار ساده، و گاهي رسمي و در پارهاي موارد به تکلف نزديک ميشود. در واقع کلمهها و واژهها يکدست و از يک جنس نيستند. زبان نثر هم روايي و توضيحي و هم گزارشي است. مختصر دلائلي را که ميتوان براي امور ذکر شده نام برد، به ترتيب زير است. روايي: (وقتي وارد اتاق شد. ص19)، (از همان صبح حادثه... ص18)، (در همين موقع... ص30)، (عاقبت آتشي... ص31)، (پريشب دوباره غوغا شد. ص28)، (وقتي حدود بيست وپنج کيلومتر از ماهشهر دور شدند. ص101)، (نزديک ظهر با يک وانت... ص101)، (يکي از همين روزها... اوائل پائيز... ص473) و... تلخيص: خلاصه هر چي بود. ص13)، (چند بار غش کرد. ص12)، (تا صبح حال زار خدر بهتر شد. ص 95)، (آن دو ده روز در اميديه ماندند. ص142)، (ايام مرخصي به تندي به پايان رسيد. ص143)، (ده روزي سمير در مرخصي به سر ميبرد. ص144)، (دو ماه بعد بچهها مجبور شدند مينها را برچينند. ص150) و... توضيحي: (داغ حادثه چنان بود که... ص19)، (وداع هانيه با مادرش و زن عمو زينب سوزناک بود... ص100)، (از خشم قلب در سينههايشان سخت ميتپيد. ص158)، (داغ برادر داشت خفهاش ميکرد. ص177)، (نماز را با مشقّت خواند. ص182)، (از اين وضعيت زجر ميکشيد. ص93) و... مطلب ديگر دل سوزاندن نويسنده و قضاوت کردن او ـ بيطرف نماندن و گذاشتن رد پاي خود ـ است. چنانکه در ص41 وقتي راجع به رقاصه داستان سخن ميگويد نظر خود را نيز ابراز ميدارد. (سليطه به ميز نزديک شد.)، (يکي از سليطهها را شير کرده بود که به سوي ميز آنها بيايد.) همچنين نظرات نويسنده درباره رئيس جمهور وقت که گرچه از زبان شخصيت گفته شده است، ولي شيوهاي که در داستان وجود دارد حکايت از نظر نويسنده دارد و ردي که از خود باقي گذاشته است. اين نظرها زماني ميتواند تأثير بيشتري روي مخاطب بگذارد که به طور غيرمستقيم و در لايههاي زيرين گفته شود. نويسنده در استفاده از تداعي «فلش بک»ها به طور منطقي و در حد نياز عمل کرده است. شايد يکي از دلائل اين امر اين باشد که داستاني با اين حجم که فرصت زيادي براي بازگويي حوادث به طور خطي از ابتدا تا انتها دارد، نيازي به تداعيهاي مکرر نداشته باشد. اما بايد در نظر داشت که داستانهاي بسياري وجود دارند با حجمهايي بيشتر از اين و حتي در چند جلد که در تداعيهاي ناموجه و غيرضروري در غلتيدهاند. اما اين مطلب نبايد موجب دور ماندن از ايجاز و افتادن به ورطه اطناب شود. چنانکه اين داستان تا حدي دچار آن شده است. به طوري که ميتوان بخشهايي از آن را بدون آنکه لطمهاي به داستان بخورد، از آن کم کرد. درونمايه در نگاه نويسنده پاسخ به اين جواب که آمدنم بهر چه بود، در خلال داستان موج ميزند. توجه به زندگي اصلي ـ سير به سوي «الي الل ه» و کم ارزش شماردن زندگي دنيوي ـ بازگشت به همان سويي که از آن آمده ـ چنانکه مفهوم اينکه زندگ ي چون قفسي است که نميتوان روح را در آن جاي داد، و روح همواره در پي جابهجايي و خارج شدن از قفس باشد، از آن دريافت ميشود. اين نگاه در انديشه رزمندگان صورتي واقعي به خود گرفته است، چرا که رزمندگان با اينکه انسان هستند و از اموري وحشتناک ميترسند، اما نظرگاه و تفکرشان همان است. توجه به مفهوم ارتباط نخلها و آدمها ـ عنوان کتاب ـ که هر دو راست قامت و استوار ايستادهاند و حتي با اينکه با هجوم ديوانه وار دشمن صدمه ميبينند و سر و تنهشان ميسوزد و يا ميشکنند، باز ميايستند، از درونمايههاي ديگر داستان است: (نخلها به سمير گفتند: ما هستيم، شما هم بمانيد، ما ايستادهايم شما هم بايستيد. ص319) انطباق و مقايسه نخلها و آدمها، در ارتباط با دو نخلي که متعلق به سمير و هانيه هستند، که بعد از مرگشان سوخته و از بين رفتهاند، اين تشابه را تقويت ميکند. مضمون ديگر درونمايه، اختلاف بين نيروها است؛ اينکه ارتش ساز خود را ميزند، سپاه ساز خود را کوک ميکند، فدائيان اسلام به گونهاي ديگر عمل ميکنند. فرمانده کل قوا ـ رئيس جمهور وقت ـ غرضورزي ميکند و از دادن مهمات به سپاه و بسيج خودداري ميکند و... اما نويسنده به وحدت تمام نيروها توجه دارد. او به شهادت سرباز ارمني در کنار سربازان مسلمان اشاره دارد و صادقانه از وقوف سروان ارتشي در باب زاويهياب خمپاره و آموزشها و محاسبات آنها اشاره دارد.(ص162) همچنانکه به اموري که سپاهيها به آنها وقوف دارند، اشاره دارد. عدة زيادي از رزمندگان با اشکال مختلف و گاهي به شکلي فجيع در طول جنگ شهيد ميشوند، اما نگاه نويسنده همچنان بر اميدواري و رستگاري رزمندگان باقي ميماند و به سوي نااميدي و نيستگرايي عدول نميکند. امتياز: توجه به زيباييشناسيهاي دفاع مقدس از عمدهترين امتيازات رمان است. توجه به اتحاد و يگانگي و وحدت از نمونههاي بارز اين مطلب و برخي نکات مندرج در کتاب اشاره به اين جمله است. در کدام مدرسه ميتوانستم اين طور درس بگيرم؟ درس زندگي، جهاد، نبرد، دوست داشتن، و عشق ورزيدن و... (ص 194) توجه به دوستيهاي رزمندگان در دل آن همه آشوب و يکرنگيها و محبتهايي که موجبات آرامش را براي هم فراهم ميآورند؛ با هم غم ميخورند، رنج ميکشند، شاد ميشوند، در عمليات شرکت ميکنند، طغيان ميکنند، دفاع ميکنند، جانهايي در يک روح هستند، شجاع، بيريا، مهربان و استوار چون کوه. براي همين است که راندن دشمناني جسور و تا دندان مجهز، برايشان آسان است. نويسنده گاهي نگاه خود را مستقيم و يا توسط يکي از اشخاص داستان بيان ميکند. او اشاره دارد به تفاوت بين رزمندة عراقي و ايراني. (ص144) به اينکه سربازان عراقي هم شجاع و دلير هستند اما بدون عشق و ايمان وارد اين جنگ شدهاند. و حتي اگر ايمان داشته باشند ايمانشان صبغة خدايي ندارند، چرا که به حريم ديگران تجاوز کردهاند. نويسنده اين سخنان را از زبان پيرمرد داستان «بابا حيدر» بيان ميکند. که با اينکه به قول خودش کوره سوادي بيشتر ندارد، ولي از معرفت و حکمت بيبهره نيست. او چشم بچهها را در جبهه به زيباييهاي جنگ باز ميکند. و اذعان ميدارد که شايد بعضي مسائل در زندگي زشت باشند؛ مانند جنگ و کشتار، که از آن بدتان بيايد، اما ممکن است در پي اين همه زشتي خير و برکت باشد، چنانکه قران ميفرمايد: «چه بسا از چيزي بدتان بيايد، اما برايتان خير و برکت بياورد و از چيزي خوشتان بيايد که شرش گريبانتان را بگيرد.» (ص266) امتياز اصلي رمان در درونمايههاي آن است. نگاه و انديشه نويسنده نسبت به زندگي و مرگ، که در خلال داستان مخاطب با آن مواجه ميشود، توجه به تفکري که از سوي شخصيتها به مقوله مرگ ميشود، به اينکه زندگي با همه زيباييها و مرگ با همه زشتيهايش هر دو در راستاي هم و در پي مراحلي از زندگي بشر هستند. در واقع اين طور که به نظر ميرسد نگاه نويسنده نسبت به مرگ بايد در معناي واقعي خود يعني بخشي از زندگي بگنجد که با فرا رسيدن آن، زندگي به پايان نميرسد، بلکه وارد مرحله جديدتري ميشود. و بلکه حيات واقعي پس از مرگ است که در چند مرحله انجام و در نهايت به آنچه که بايد ميرسد. ـ انا لله و انا اليه راجعون. ـ برگشتن بشر در حرکتي دايرهوار به سوي جايي که از آن آمده. از امتيازات ديگر کتاب وقوف نويسنده از اوضاع و احوال جنگ و عمليات و خط اول و شهرهاي مرزي و جرياناني است که در مراحل مختلف دوران دفاع مقدس اتفاق افتاده است. اين به معناي آن است که نويسنده در جبههها حضور داشته و اين حضور، طولاني هم بوده است. يعني از اوائل جنگ تا چند سال را به طور مفصل و دقيق بازگويي ميکند و بر اوضاع و شرايط جنگ آگاهي کامل دارد. شناسايي مناطق جنگي، شناسايي ابزار و ادوات جنگي، شناسايي عمليات، افتراق نيروهاي رزمنده و اختلاف و ناهماهنگيهاي مقطعي بين آنها و... از امتيازات ديگر کتاب توجه و تکرار و تأکيد نويسنده به عبارت «مدافعان جنگ» است که توجه بر تحميلي بودن جنگ براي نيروهاي خودي است؛ به اينکه ايران وجه دفاعي آن را بر عهده داشت. امتياز ديگر که از زيباييشناسيهاي دفاع مقدس است، توجه به اختيار و انتخاب رزمندگان براي حضور در جبههها است، که به مثابة انتخاب عرض زندگي نسبت به طول آن است. آنچه که سبب ميشود رزمندگان با ميل خود براي جنگيدن به آن تن در ميدهند. رمان نخلها و آدمها منتقد : فرخنده حق شنو برگزيده هفتمين جشنواره کتاب سال دفاع مقدس است با چهارصد و نود و سه صفحه و سي و چهار بخش. اين کتاب رماني است واقعيتگرا در ژانر دفاع مقدس و از نوع داستان جنگ؛ يعني از نوعي که به طور کامل و مستقيم به جنگ ميپردازد. اين در حالي است که اکثر داستانهاي دفاع مقدس درباره جنگ است نه خود جنگ. این کتاب اثر نعمت الله سلیمانی می باشد. و در واقع موضوع جنگ بخش کوچکي از آن را ـ آن هم به طور غيرمستقيم ـ تشکيل ميدهد. موضوع اين رمان حکايت از جبهههاي جنوب بهخصوص آبادان، خرمشهر، اهواز و بخشهايي چون ذوالفقاري، فياضيه، بهمنشير، ماهشهر، کارون، و...دارد. که مهمترين مطلب آن در پس گرفتن خرمشهر است. اين رمان همچنين علاوه بر موضوع جنگ، به موضوعهاي ديگري از قبيل عشق ـآسماني و زميني ـ ، خانواده، سياست، دوستي، اميد و رستگاري و... نيز اشاره دارد. نخلها و آدمها برخلاف بسياري ديگر از رمانهاي جنگ که انگشت بر نقاط ضعف رزمندگان ميگذارند و بيشتر توجه به سياهانگاريهاي آن دارند، اشاره بر زيباييشناسيهاي دفاع مقدس دارد. که اين امر ـ با کمي اغماض نسبت به بعضي از قضاوتها - از امتيازات اين رمان است. اما اين را بايد در نظر داشت که اين رمان به دليل پارهاي از موارد، به متني گزارشي نزديک ميشود، چرا که به توضيح و توصيف و شرح حوادثي ميپردازد که بر پاية مشاهده و يقين و مستندات است و همچنين به شرح وقايعي ميپردازد که مبناي آن واقعيت است. نخلها و آدمها همچنين نزديکيهايي نيز با داستان خاطره و يا خاطره داستان دارد. مطلب ديگري را که نبايد از نظر دور داشت اين است که در داستان سعي بر اين است که انتخاب صورت بگيرد. يعني نويسنده همة آنچه را که ديده است و يا ميداند، نمينويسد، بلکه انتخاب ميکند و از بين انتخابها هم باز به انتخاب حوادث و موقعيتهايي ميپردازد که ارتباط مستقيم با پيشبرد عمل داستاني داشته باشد، و بر آنها تکيه ميکند و آنها را ميشکافد و به جزئياتشان توجه ميکند. اگر نويسنده تمام آنچه را که در ذهن دارد، بنويسد، دچار کليگويي و يا متني گزارشگونه ميشود. و داستان از وجه داستاني خود خارج ميشود. همان جهتي که اين داستان هم تا حدي به سوي آن کشيده شده است. ساختار: شخصيت اصلي داستان «سمير» است. جواني پاسدار که در سپاه خدمت ميکند و دوره تخريب را گذرانده و از مينگذاري و مينروبي اطلاع کامل دارد، ميخواهد با دختر عمويش هانيه ازدواج کند، اما عمويش مانع او است و شرط گذاشته است که سمير از خدمت سپاه بيرون بيايد تا با ازدواج آنها موافقت کند. در واقع يکي از گرههايي که سمير به عنوان شخصيت اول داستان با آن درگير است، همين است؛ ازدواج با دختر عمويش. گره ديگري که شخصيت اول با آن درگير است جنگ است. جنگ با عراق، که تمام داستان را به خود اختصاص ميدهد. گره ديگر عدم همکاري فرمانده کل قوا و ـ رئيس جمهور وقت ـ با سپاه و بسيج است، که شخصيت و شخصيتهاي داستان را با خود درگير ميکند. و گرههاي فرعي ديگري نيز وجود دارد که شخصيت اول با آنها درگير است. اما گره اصلي در هر داستاني بايد از ابتداي داستان شروع و تا نزديک به پايان شخصيت را با خود درگير کند. چنانکه شخصيت طي کشمکشهايي با آن به تقابل با يک يا چند نفر برخيزد، و يا با خود در کشمکش باشد. لذا گره ازدواج با هانيه که در همان صد صفحه اول حل ميشود و به گرهگشايي ميرسد، مشکل اساسي و اصلي داستان نيست. موضوع عدم همکاري رئيس جمهور هم در اواسط داستان پيدا ميشود که در بخشهاي بعد به گرهگشايي ميانجامد. يعني او از طرف امام خلع ميشود، که در واقع نوعي گرهگشايي حاصل ميشود. لذا اين هم گره اصلي نيست. فقط گره جنگ است که از ابتدا تا انتها وجود دارد و شخصيت تا انتهاي داستان با آن دست به گريبان است؛ که البته آن هم مشکل و گرهي شخصي نيست. در واقع گرهي است مربوط به اشخاص داستان و همه با آن درگير هستند. مطلب مهم اين است که مرگ سمير در انتهاي گرهي اتفاق ميافتد که از ابتداي داستان با آن درگير نبوده است. گرهي که نزديک به انتهاي داستان سمير با آن درگير ميشود. عملياتي که مربوط است به «داگها». مطلب ديگري که در رمان بايد به آن توجه داشت، چنانکه بسياري از جمله فورستر نيز به آن توجه داشته است، حادثه مهم و عمده ـ نقطه ثقل و يا هدف عمده ـ در داستان است. اين داستان به جهت نقاط اوج و فرود بسياري که دارد، تا حدي به دور از نقطه ثقل هدف اصلي مانده است. چرا که در هر عملياتي داستان به اوج و بحران و سپس به فرود ميرسد. اگر اين اوج و فرودها، مربوط به موضوعهاي فرعي باشد، رمان از نقاط قوت بيشتري برخوردار ميشود. به اين معنا که هر داستان يا هر موضوع از رمان يک نقطه اوج و فرود داشته باشد که در مقايسه با داستان اصلي ضعيفتر و در واقع به عنوان شاخ و برگهاي داستان باشد. ـ مانند داستان هانيه ـ و داستان اصلي با اوج و فرودي عميقتر يا بزرگتر روبهرو باشد. که در اين داستان اوج و فرودهاي اصلي در يک راستا و در حد هم هستند. چنانکه گره جنگ ـ گره اصلي ـ به واسطة هر عملياتي که انجام ميشود چندين بار به اوج و فرود ميرسد که در هر بار عدهاي کشته ميشوند. لذا گره اصلي چند اوج و چند فرود دارد. مطلب ديگر در مورد علت و معلولي داستان است چنانکه در ابتداي داستان زار محمد به شدت با ازدواج دختر خود و سمير مخالف است، تا حدي که دست روي دختر خود دراز ميکند. همچنين با مادر سمير درگير ميشود، اما بعد بدون دليل موجه با ازدواج آنها موافقت ميکند و حتي وکالت نامهاي براي عقد به آنها ميدهد که آن را از قبل آماده کرده است. اين مطلب در حالي است که دو برادر ـ پدر هانيه و پدر سمير ـ دلايل زيادي براي اختلاف نظر داشتهاند؛ از جمله اختلاف عقيده، اختلاف نظر، اختلاف طبقاتي ـ فقر و ثروت ـ و ... که اين موضوع علاوه بر اينکه اشاره دارد به اينکه هم گرهگشايي در صفحه 98 ـ خيلي زود ـ يعني در همان ابتداي داستان بدون اينکه هنوز شخصيت براي حل مشکل خود قدمي بردارد و يا تلاشي کند، انجام ميگيرد، و هم پدر هانيه بدون رسيدن به تحولي که خود سعي بر آن داشته باشد، تغير عقيده ميدهد، لذا دليل کافي براي تغيير اين عقيده و نظر ارائه نميشود. حتي اگر اتفاقهاي منسوب به جنگ را دليل اين تغيير بدانيم، بايد گفت خود را در داستان خوب نشان نداده است. بعد از ساختار، مطلب مهم در اين رمان نثر آن است. نثري با پستي و بلندي و فقدان يکپارچگي. همچنين زباني که گاهي بسيار ساده، و گاهي رسمي و در پارهاي موارد به تکلف نزديک ميشود. در واقع کلمهها و واژهها يکدست و از يک جنس نيستند. زبان نثر هم روايي و توضيحي و هم گزارشي است. مختصر دلائلي را که ميتوان براي امور ذکر شده نام برد، به ترتيب زير است. روايي: (وقتي وارد اتاق شد. ص19)، (از همان صبح حادثه... ص18)، (در همين موقع... ص30)، (عاقبت آتشي... ص31)، (پريشب دوباره غوغا شد. ص28)، (وقتي حدود بيست وپنج کيلومتر از ماهشهر دور شدند. ص101)، (نزديک ظهر با يک وانت... ص101)، (يکي از همين روزها... اوائل پائيز... ص473) و... تلخيص: خلاصه هر چي بود. ص13)، (چند بار غش کرد. ص12)، (تا صبح حال زار خدر بهتر شد. ص 95)، (آن دو ده روز در اميديه ماندند. ص142)، (ايام مرخصي به تندي به پايان رسيد. ص143)، (ده روزي سمير در مرخصي به سر ميبرد. ص144)، (دو ماه بعد بچهها مجبور شدند مينها را برچينند. ص150) و... توضيحي: (داغ حادثه چنان بود که... ص19)، (وداع هانيه با مادرش و زن عمو زينب سوزناک بود... ص100)، (از خشم قلب در سينههايشان سخت ميتپيد. ص158)، (داغ برادر داشت خفهاش ميکرد. ص177)، (نماز را با مشقّت خواند. ص182)، (از اين وضعيت زجر ميکشيد. ص93) و... مطلب ديگر دل سوزاندن نويسنده و قضاوت کردن او ـ بيطرف نماندن و گذاشتن رد پاي خود ـ است. چنانکه در ص41 وقتي راجع به رقاصه داستان سخن ميگويد نظر خود را نيز ابراز ميدارد. (سليطه به ميز نزديک شد.)، (يکي از سليطهها را شير کرده بود که به سوي ميز آنها بيايد.) همچنين نظرات نويسنده درباره رئيس جمهور وقت که گرچه از زبان شخصيت گفته شده است، ولي شيوهاي که در داستان وجود دارد حکايت از نظر نويسنده دارد و ردي که از خود باقي گذاشته است. اين نظرها زماني ميتواند تأثير بيشتري روي مخاطب بگذارد که به طور غيرمستقيم و در لايههاي زيرين گفته شود. نويسنده در استفاده از تداعي «فلش بک»ها به طور منطقي و در حد نياز عمل کرده است. شايد يکي از دلائل اين امر اين باشد که داستاني با اين حجم که فرصت زيادي براي بازگويي حوادث به طور خطي از ابتدا تا انتها دارد، نيازي به تداعيهاي مکرر نداشته باشد. اما بايد در نظر داشت که داستانهاي بسياري وجود دارند با حجمهايي بيشتر از اين و حتي در چند جلد که در تداعيهاي ناموجه و غيرضروري در غلتيدهاند. اما اين مطلب نبايد موجب دور ماندن از ايجاز و افتادن به ورطه اطناب شود. چنانکه اين داستان تا حدي دچار آن شده است. به طوري که ميتوان بخشهايي از آن را بدون آنکه لطمهاي به داستان بخورد، از آن کم کرد. درونمايه در نگاه نويسنده پاسخ به اين جواب که آمدنم بهر چه بود، در خلال داستان موج ميزند. توجه به زندگي اصلي ـ سير به سوي «الي الله» و کم ارزش شماردن زندگي دنيوي ـ بازگشت به همان سويي که از آن آمده ـ چنانکه مفهوم اينکه زندگي چون قفسي است که نميتوان روح را در آن جاي داد، و روح همواره در پي جابهجايي و خارج شدن از قفس باشد، از آن دريافت ميشود. اين نگاه در انديشه رزمندگان صورتي واقعي به خود گرفته است، چرا که رزمندگان با اينکه انسان هستند و از اموري وحشتناک ميترسند، اما نظرگاه و تفکرشان همان است. توجه به مفهوم ارتباط نخلها و آدمها ـ عنوان کتاب ـ که هر دو راست قامت و استوار ايستادهاند و حتي با اينکه با هجوم ديوانهوار دشمن صدمه ميبينند و سر و تنهشان ميسوزد و يا ميشکنند، باز ميايستند، از درونمايههاي ديگر داستان است: (نخلها به سمير گفتند: ما هستيم، شما هم بمانيد، ما ايستادهايم شما هم بايستيد. ص319) انطباق و مقايسه نخلها و آدمها، در ارتباط با دو نخلي که متعلق به سمير و هانيه هستند، که بعد از مرگشان سوخته و از بين رفتهاند، اين تشابه را تقويت ميکند. مضمون ديگر درونمايه، اختلاف بين نيروها است؛ اينکه ارتش ساز خود را ميزند، سپاه ساز خود را کوک ميکند، فدائيان اسلام به گونهاي ديگر عمل ميکنند. فرمانده کل قوا ـ رئيس جمهور وقت ـ غرضورزي ميکند و از دادن مهمات به سپاه و بسيج خودداري ميکند و... اما نويسنده به وحدت تمام نيروها توجه دارد. او به شهادت سرباز ارمني در کنار سربازان مسلمان اشاره دارد و صادقانه از وقوف سروان ارتشي در باب زاويهياب خمپاره و آموزشها و محاسبات آنها اشاره دارد.(ص162) همچنانکه به اموري که سپاهيها به آنها وقوف دارند، اشاره دارد. عدة زيادي از رزمندگان با اشکال مختلف و گاهي به شکلي فجيع در طول جنگ شهيد ميشوند، اما نگاه نويسنده همچنان بر اميدواري و رستگاري رزمندگان باقي ميماند و به سوي نااميدي و نيستگرايي عدول نميکند. امتياز: توجه به زيباييشناسيهاي دفاع مقدس از عمدهترين امتيازات رمان است. توجه به اتحاد و يگانگي و وحدت از نمونههاي بارز اين مطلب و برخي نکات مندرج در کتاب اشاره به اين جمله است. در کدام مدرسه ميتوانستم اين طور درس بگيرم؟ درس زندگي، جهاد، نبرد، دوست داشتن، و عشق ورزيدن و... (ص 194) توجه به دوستيهاي رزمندگان در دل آن همه آشوب و يکرنگيها و محبتهايي که موجبات آرامش را براي هم فراهم ميآورند؛ با هم غم ميخورند، رنج ميکشند، شاد ميشوند، در عمليات شرکت ميکنند، طغيان ميکنند، دفاع ميکنند، جانهايي در يک روح هستند، شجاع، بيريا، مهربان و استوار چون کوه. براي همين است که راندن دشمناني جسور و تا دندان مجهز، برايشان آسان است. نويسنده گاهي نگاه خود را مستقيم و يا توسط يکي از اشخاص داستان بيان ميکند. او اشاره دارد به تفاوت بين رزمندة عراقي و ايراني. (ص144) به اينکه سربازان عراقي هم شجاع و دلير هستند اما بدون عشق و ايمان وارد اين جنگ شدهاند. و حتي اگر ايمان داشته باشند ايمانشان صبغة خدايي ندارند، چرا که به حريم ديگران تجاوز کردهاند. نويسنده اين سخنان را از زبان پيرمرد داستان «بابا حيدر» بيان ميکند. که با اينکه به قول خودش کوره سوادي بيشتر ندارد، ولي از معرفت و حکمت بيبهره نيست. او چشم بچهها را در جبهه به زيباييهاي جنگ باز ميکند. و اذعان ميدارد که شايد بعضي مسائل در زندگي زشت باشند؛ مانند جنگ و کشتار، که از آن بدتان بيايد، اما ممکن است در پي اين همه زشتي خير و برکت باشد، چنانکه قران ميفرمايد: «چه بسا از چيزي بدتان بيايد، اما برايتان خير و برکت بياورد و از چيزي خوشتان بيايد که شرش گريبانتان را بگيرد.» (ص266) امتياز اصلي رمان در درونمايههاي آن است. نگاه و انديشه نويسنده نسبت به زندگي و مرگ، که در خلال داستان مخاطب با آن مواجه ميشود، توجه به تفکري که از سوي شخصيتها به مقوله مرگ ميشود، به اينکه زندگي با همه زيباييها و مرگ با همه زشتيهايش هر دو در راستاي هم و در پي مراحلي از زندگي بشر هستند. در واقع اين طور که به نظر ميرسد نگاه نويسنده نسبت به مرگ بايد در معناي واقعي خود يعني بخشي از زندگي بگنجد که با فرا رسيدن آن، زندگي به پايان نميرسد، بلکه وارد مرحله جديدتري ميشود. و بلکه حيات واقعي پس از مرگ است که در چند مرحله انجام و در نهايت به آنچه که بايد ميرسد. ـ انا لله و انا اليه راجعون. ـ برگشتن بشر در حرکتي دايرهوار به سوي جايي که از آن آمده. از امتيازات ديگر کتاب وقوف نويسنده از اوضاع و احوال جنگ و عمليات و خط اول و شهرهاي مرزي و جرياناني است که در مراحل مختلف دوران دفاع مقدس اتفاق افتاده است. اين به معناي آن است که نويسنده در جبههها حضور داشته و اين حضور، طولاني هم بوده است. يعني از اوائل جنگ تا چند سال را به طور مفصل و دقيق بازگويي ميکند و بر اوضاع و شرايط جنگ آگاهي کامل دارد. شناسايي مناطق جنگي، شناسايي ابزار و ادوات جنگي، شناسايي عمليات، افتراق نيروهاي رزمنده و اختلاف و ناهماهنگيهاي مقطعي بين آنها و... از امتيازات ديگر کتاب توجه و تکرار و تأکيد نويسنده به عبارت «مدافعان جنگ» است که توجه بر تحميلي بودن جنگ براي نيروهاي خودي است؛ به اينکه ايران وجه دفاعي آن را بر عهده داشت. امتياز ديگر که از زيباييشناسيهاي دفاع مقدس است، توجه به اختيار و انتخاب رزمندگان براي حضور در جبههها است، که به مثابة انتخاب عرض زندگي نسبت به طول آن است. آنچه که سبب ميشود رزمندگان با ميل خود براي جنگيدن به آن تن در ميدهند. |